کد مطلب:211444 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:109

مراتب قوه عاقله
قوه عاقله دارای چهار مرتبه است: اول حالت رأی محض است كه تعلق به نفس دارد كه او را به نام نفس ناطقه یا عقل هیولانی نامند.

مرتبه دوم آن است كه تصورات و تصدیقات بدیهیه برای او حاصل شود به فكر یا حدس كه از بدیهیات به نظریات می رسد - و این مرتبه را عقل بالملكه گویند.



[ صفحه 303]



مرتبه سوم آن است كه معقولات نظریه برای او حاصل شود و از مجهولات به معلومات برسد و این مرتبه را عقل بالفعل گویند.

مرتبه چهارم آن است كه معقولات همه حاضر باشد و اتصالی به مبادی عالیه و الواح معماریه به هم رسیده باشد و آنجا را نیز می تواند مطالعه نموده و این مرتبه را عقل مستفاد گویند یا قوه قدوسی كه برخی این آیه كریمه نور را یكاد زیتها یضی ء و لو لم تمسه نار تفسیر كرده اند و این روح قدوس مخصوص انبیاء و اولیاء خداوند است.

و قوه عملیه نیز به چهار مرتبه منقسم می گردد:

اول آن است كه ظاهر را به متابعت شریعت حقه و آداب سنن مصطفویه از نماز و روزه پاكیزه و منزه دارد.

دوم آنكه باطن را از اخلاق ردیه و ملكات دنیه طاهر و مهذب سازد.

سوم آنكه نفس را به علوم حقه و حكم حقیقیه مزین گرداند.

چهارم آنكه از همه بگسلد و فقط به خدا بپیوندد و خود را فقط تابع ارادت حق تعالی نماید و دامن از تمام تعلقات دنیوی برگیرد چنانچه فرموده اند قال الله تعالی و ما تشاءون الا ان یشاء الله و قال جل شانه و كنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها كه این مرتبه مخصوص به ائمه طاهرین است.

فرمود ای مفضل چون قوای بدن را شناختی اكنون در نیروهائی كه خداوند در نفس قرار داده فكر كن و فواید آنها را تصور نما مانند فایده قوه مفكره - واهمه - عاقله - حافظه و غیره كه اگر از این قوه ها حافظه را نمی داشت حال او مانند دیوانگان و سفیهان بوده با او زندگانی و معامله نمی توان كرد زیرا در خاطرش چیزی باقی نمی ماند كه از او چه چیزها نزد مردم است و از مردم چه دیونی به عهده اوست اعم از اینكه این دیون و ودایع مادی یا معنوی باشد و از فضایل و صفات و اخلاق و اعمال نیز در سهو و نسیان است كه چه كاری چه اثری دارد و چه عملی ضرر و زیان دارد و اگر تمام عمر عملی را تكرار می كرد باز به یادش نمی ماند - و به هیچ دین و مذهب و عقیده باقی نمی ماند - و از هیچ دستوری منتفع نمی شد - و از گذشته عبرت نمی گرفت - اگر كسی حافظه نداشت باید از صف انسانها خارج گردد.

ای مفضل ببین از یك قوه كه نباشد چه ضررهای بزرگ می رسد و چه نعمتهای عالی كه محو می گردد فرمود فكر كن نعمت فراموشی چه اندازه عظیم تر و بزرگتر از نعمت



[ صفحه 304]



یادآوری است اگر فراموشی در آدمی نمی بود هیچ كس از مصایب وارد تسلی نمی یافت و در حسرت و ندامت همیشه باقی بود و كینه و بغض و عداوت از سینه اش زایل نمی شد و همیشه در برابر اوست و امیدوار نیست كه پادشاهی كه دشمن اوست از او غافل گردد یا حسودی لحظه ی از فكر او بیرون رود.

فرمود حفظ و نسیان را در آدمی قرار داد و هر دو ضد یكدیگراند و در هر یك مصلحتی هست كه وصف نمی توان كرد وجود هر دو در انتظام احوال آدمی ضرورت دارد فكر كن در این امور متضاد كه همه موجب اقرار به وحدت صانع است و توحید و یگانگی حق را می رساند.

ای مفضل همین طور كه در بدن امور متضاد است و هر دو هم مورد احتیاج بشر است در عالم كبیر هم اشیاء متضاد است كه بعضی را خیر و بعضی را شر می نامند در حالی كه شر نیست بلكه در نظام كل خیر محض است جاهلان و بی خردان نمی دانند.